|

ضرب المثل ها

داستان شب: آش نخورده و دهن سوخته رو حتما شنیدی اما داستانش رو چی؟ بیا تا برات تعریف کنم

یک سری از ضرب المثل ها داستان هایی واقعی دارند که حالا چون گنجی گران بها آن داستان ها تکرار می شوند مثل " آش نخورده و دهن سوخته ".

لینک کوتاه کپی شد

شایانیوز- تا حالا شده با خودتون فکر کنید این ضرب المثل های شیرین و جذابی که ما در فرهنگ و زبانمون داریم از کجا اومدند و چطور شکل گرفتند؟! خیلی از این ضرب المثل ها داستان دارند، قصه هایی جذاب که وقتی می شنویم یا میخونیمشون اون ضرب المثل برامون دو چندان معنا و مفهوم پیدا می کنه و بهتر درکش می کنیم مثل ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته. داستان این ضرب المثل با مسما رو در ادامه با هم می خونیم.

داستان شب

یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود. روزی روزگاری دو مرد زندگی می کردند که خیلی باهم رفیق بودند و همیشه از وقت گذروندن با هم غرق لذت میشند. یک روز مرد اول که رفیقش رو توی کوچه دیده بود بهش گفت: دوست دارم که تو رو برای یه وعده آش خوشمزه دعوت کنم، پس یک روز به خانه من بیا. مرد دوم گفت: اما من تازگی ها خانه تو بوده ام و برای همین هم نمی خواهم که به تو مجددا زحمت بدهم. اما مرد اول همچنان کلی اصرار کرد و گفت این آش با همه آش ها فرق دارد و باید به خانه من بیایی. مرد دوم هم قبول کرد و گفت یکی از همین روزها به تو سر خواهم زد.

مرد این حرف را زد اما هر بار که می خواست به خانه دوستش برود مشکلی پیش می آمد که برنامه او را به تعویق می انداخت. تا این که یکی از روزها در حالی که داشت برای کاری از جلو در خانه دوستش رد میشد با خودش فکر کرد این چه کاری است که من با رفیق گرمابه و گلستان خود می کنم نکند او با خودش فکر کند که من آش دوست ندارم و برای همین هم هست که رفتن به خانه او را مدام پشت گوش می اندازم! برای همین هم مرد تصمیم گرفت که ظهر همان روز هر طور شده به خانه دوستش برود.

ظهر موقع رفتن به خانه رفیق مرد ناگهان دچار دندان درد شد اما سعی کرد به روی خودش نیاورد و در عوض بعد از آش خوردن مستقیما به طبیب مراجعه کند. پس به راه افتاد. رفیق او از دیدنش بسیار خوشحال شد و خیلی زود مقدمات نهار و آش خوردن را آماده کرد. وقتی که سفره پهن شد و ظرف آش رو بر سر سفره آوردند میزبان یک ظرف کوچک برای خودش ریخت و باقی رو جلوی رفیقش گذاشت. مرد با تعجب گفت: اما ما که فقط دو نفر هستیم چرا این همه آش درست کردی؟ رفیق پاسخ داد: بله اما این آش به قدری خوشمزه است که هرچه از آن می خوری باز هم سیر نمی شوی.

مرد که ظرف آش کاملا جلوی او بود با خودش فکر کرد آش سرد از دهن می افتد و دیگر خوردن ندارد، پس خیلی سریع قاشق را برداشت و داخل کاسه برد تا خوردن را شروع کند اما همین که خواست قاشق را به دهان ببرد ناگهان چنان دندان دردی به سراغش آمد که انگار داشت جانش را می گرفت. مرد که درد امانش را بریده بود از سر سفره بلند شد و در حیاط خانه این طرف و آن طرف می رفت و فریاد می کشید. میزبان که خیال می کرد مرد به یک باره آش خورده و دهانش سوخته به دنبال او وارد حیاط شد و گفت: این چه کاری بود کردی مرد!!! من گفتم آش بخور نه که خودت را بسوزان!

مرد که از درد به خود می پیچید گفت: من که آش نخوردم. اما رفیق او گفت: چطور آش نخوردی؟ مرد بی چاره که دست های خود را بر روی یک طرف صورت خود گذاشته بود گفت: بله، آش نخورده و دهن سوخته.

به گزارش شایانیوز، به این ترتیب اگر کسی به امید دست یافتن به هدفی زیان کند اما به آن نرسد، با این حال دیگران فکر کنند که او به هدف خود رسیده است ضرب المثل آش نخورده و دهن سوخته حکایت حال او می شود.

اگر دوست دارید هر شب یه داستان قشنگ و کوتاه بخونید صفحه داستان شب ما رو دنبال کنید و از داستان ها و قصه های جذاب ما لذت ببرید.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

عصر تکنولوژی

نیازمندی‌ها