|

نام پدر علی انصاریان چیست و قبرش کجاست؟

علی انصاریان صبح پنج شنبه در کنار پدرش به خاک سپرده شد.

لینک کوتاه کپی شد
1

در روزهای پایانی زندگی و پس از خبر درگذشت علی انصاریان، نام او همواره با «ننه علی» کنار هم آمد و تمام کسانی که برای جان باختن این پیشکسوت فوتبال پیام تسلیت دادند، برای مادرش هم طلب صبر کردند چراکه ارتباط نزدیکی بین انصاریان و مادرش وجود داشت که بیماری وی موجب شد تا علاقه آنها به یکدیگر بیش از پیش مشخص شود.

اما اگر کمی فرصت داشته باشید و حرف‌های شنیدنی علی انصاریان در زمان حیات‌اش را در زیر بخوانید، می‌بینید که او مثل مادرش، تا چه اندازه به پدرش عشق می‌ورزید و به قول خودش پس از فوت او زمین خورد.

مصاحبه زیر با علی انصاریان که در سال ۹۱ گرفته شده را بخوانید:

در خانواده ای بزرگ شدم که همه پرسپولیسی هستند. از بچگی آرزو داشتم در پرسپولیس بازی کنم و باوجود اینکه تمام اطرافیان و مربیانم در فجرسپاسی مثل آقایان پورحیدری، محمود فکری، پرویز برومند، قاسم سیانکی، داوود مهابادی و ... استقلالی بودند، اما به خاطر همان عشق دوران کودکی‌ام پرسپولیس را انتخاب کردم. پدرم این علاقه را در من ایجاد کرده بود و در واقع پرسپولیسی بودنم را مدیون پدرم هستم.

قبل از فوت پدرم ماهی یک بار یا دو ماه یک بار به بهشت زهرا می‌رفتم و با خودم خلوت می‌کردم، اما از زمانی که پدرم به رحمت خدا رفته تقریباً هر هفته بر سر مزارش حاضر می‌شوم و کنارش هستم. شاید باورتان نشود من از روز اول فوت پدرم تا شب هفتم هر روز با خانواده‌ام برای نماز صبح می‌رفتیم بهشت زهرا و نماز صبح را بر سر مزار پدرم می‌خواندیم.

aHR0cDovL2Nkbi55amMuaXIvZmlsZXMvZmEvbmV3cy8xMzk2LzEvMTYvNjA0MzkxOV83ODEuanBn

پست اینستاگرامی علی انصاریان برای پدرش حاج اسماعیل

من در تبریز و تیم گسترش فولاد بازی می‌کردم. هر هفته بعد از بازی تیم‌مان به تهران می‌آمدم و به پدرم سر می‌زدم. کنارش بودم و او را به حمام می‌بردم و موهایش را اصلاح می‌کردم. یک‌بار که آمدم تهران برای دیدنش متوجه شدم حالش اصلاً خوب نیست؛ برای همین یک راست رفتم بیمارستان؛ وقتی پدرم را در آن شرایط دیدم، حسابی به هم ریختم. از بیمارستان زدم بیرون و رفتم امامزاده صالح و با خودم خلوت کردم.

 من در همه زندگیم دوبار توان زانوهایم را از دست دادم و زمین خوردم. یکی زمانی که رفتم مکه و خانه خدا را دیدم؛ بار دوم هم زمانی بود که خبر فوت پدرم را در بیمارستان به من دادند.

پدرم وقتی فوت کرد دقیقاً ۶۳ سال داشت و روز دوشنبه در مزارش آرام گرفت. روایت داریم که حضرت رسول (ص) و حضرت امیر (ع) نیز در ۶۳ سالگی فوت و در روز دوشنبه به خاک سپرده شدند. اینها تصادفی نیست و همه اش حکمت دارد. دوست دارم کنار پدرم دفن شوم. دوست دارم روی سنگ قبرم اسم پدرم را درشت تر از نام خودم بنویسند تا همه بدانند که فرزند چه انسان شریف و بزرگی بودم.

آخرین لحظه وداع با پدرم را هرگز فراموش نمی کنم. زمانی که برای آخرین بار صورتش را دیدم. ما انسانها چه کارهایی که با دستانمان انجام نمی‌دهیم. هیچ‌وقت باورم نمی‌شد که روزی با دستانم عزیزترین آدم زندگیم را به خاک بسپارم. اینکه می‌گویند خاک سرد است مزخرف است! همه اینها بهانه‌ای است برای توجیه بی‌معرفتی‌ها! هنوز هم بعد از فوت پدرم هر هفته به بهشت زهرا می روم و هر شب جمعه برایش خیرات می‌کنم. تا روزی که نفس بکشم همین است و ذره ای از علاقه من به پدرم کم نمی‌شود.

پیشنهادات ویژه

پیشنهادات ویژه

دانش آراستگی

  • ناشناس ارسالی در

    پدر همه براش عزیز است همه پدرشان را دوست دارن زیادی شورش را در نیارین

دیدگاه تان را بنویسید

 

از نگاه ورزش

خانه داری

تفریح و سرگرمی

عصر تکنولوژی